دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 26734
تعداد نوشته ها : 12
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
وحيد اسدي

به معتادی می گویند : تو بیژنی ؟

معتاد : نه من ژن دارم .

دسته ها : لطیفه ها

ای خدا HARDدلم FORMAT مکن** FILD من را خالی از برکت مکن

OPTION غم را خدایا ON مکن  ** FILE اشکم را خدایا RUN مکن

  DELTREE کن شا خه های غصه را** سردی و افسردگی را هر سه را

  JUMPER شادی بیا تاSET کن   ** SYSTEM اندوه را RESET کنیم

  نام تو PASWORD درهای بهشت‌‌ ** ادرس EMAIL سایت سرنوشت

  ای خدا روز ازل CAD داشتی     ** MOUSE بود اما مگر PAD داشتی

  که چنین طرح 3D می زدی        **  طرح خود بر روی CD می زدی

  تا نیفتد BUG در اندیشمان        ** تا که ویروسی نگردد ریشه مان

  ای خدا از بهر ما ایمن فرست      ** بهر دلهای پر اتش FAN فرست

  ای خدا حرف دلم با کی زنم        ** HELP می خواهم که F1 می زنم

دسته ها : شعر طنز

معلم به شاگردان گفت : جواب سوالات را با خودکار قرمز بنویسید.

روز بعد یکی از دانش اموزان با خودکار مشکی جواب داده بود.

معلم پرسید:مگر نگفتم با رنگ قرمز جواب بده!

دانش اموز گفت:اخه مادر بزرگم فوت کرده بود و ما عزادار بودیم!

دسته ها : لطیفه ها

فردی از کنار صندوق صدقات می گذشت،روی ان را خواند که صدقه

هفتاد نوع بلا را از انسان دور می کند.سکه ای داخل ان انداخت و

گذشت.می خواست از خیابان عبور کند که اتومبیلی به او برخورد و

او را به اسمان پرتاب کرد و کنار صندوقی که سکه را داخل ان انداخته بود فرود امد. وقتی به خود امد دید فردی می خواهد داخل همان صندوق،

سکه ای بیندازد. فریاد براورد:اهای مرد پول خود را داخل این صندوق

نینداز که کار نمی کند!

دسته ها : لطیفه ها

خسیسی رو به همسرش کرد و گفت :امروز جان یک نفر را از مرگ نجات دادم.

همسرش با تعجب گفت: از تو بعیده!

خسیس گفت: باور کن،گدایی به من گفت:اگربه من هزار تومان بدهی از خوشی می میرم،من هم به او ندادم تا نمیرد.

دسته ها : لطیفه ها

مردی می رفت ،شخصی پس گردنی محکمی براو زد،برگشت و ادم

قوی هیکلی را دید با عصبانیت از او پرسید:جدی زدی یا شوخی؟

ان شخص قوی هیکل جواب داد.جدی جدی بود.

مرد گفت:شانس اوردی چون من اصلاَ از شوخی خوشم نمی اید!

دسته ها : لطیفه ها

پدر: پسرم برو از پسر همسایه یاد بگیر درست هم سن توست و شاگرد

اول شده .

پسر:پدر جان شما که هم سن رئیس جمهور هستید چرا رئیس جمهور نشدید؟!

دسته ها : لطیفه ها

اقای مدیر: علی چرا دیر به مدرسه امدی؟

علی :دو نفر بر سر پولی که گم شده بود دعوا می کردند و من ایستاده بودم به تماشای انها.

اقای مدیر: دعوای انها چه ربطی به تو داشت؟

علی:پول زیر پای من بود.

دسته ها : لطیفه ها

اتوبوس طبق معمول خیلی شلوغ بود.مسافری عصبانی به اقای چاق

وتنومندی که پهلویش ایستاده بود گفت:اقا ممکنه هل ندین؟!

مرد چاق با اوقات تلخی گفت :هل نمی دم اقا دارم نفس می کشم!

دسته ها : لطیفه ها

 

معلم :اکبر بگو ببینم فرق بین گاو وخر چیه؟

اکبر: گاو هروقت می خواد از جاده رد بشود اول این طرف و ان

طرف جاده رو نگاه می کنه بعد رد میشه. ولی خر مثل گاو سرش رو

می اندازه پایین و راه می افتد.

دسته ها : لطیفه ها
X